در این نوشتار نگارنده برآن است با بازشناسی بحرانها و آسیب های انسان متجدد، انسان شناسی دولت مهدوی را به عنوان یک مکتب انسان شناسانه و الگویی مناسب بر جهانیان معرفی نماید تا افزون بر آنکه انسان شناسی مکاتب غربی همانند اومانیسم و اگزیستانسیالیسم به چالش کشیده شوند، آدمیان به هویت واقعی خویش دست یابند و به طور نسبی به آن افق روشنی که آموزه های ادیان وعده داده اند نائل آیند.
از این روی به مهم ترین مباحث انسان شناسی در عصر ظهور همانند کرامت انسانی، آزادی، تساهل و تسامح، جایگاه قوه خرد و پاکنهادی پرداخته می شود و با تبیین آنها در عصر ظهور تلاش می شود به عنوان الگویی برای سایر دولتها برای امنیت و آسایش بشریت معرفی شود.
? مقدمه
انسانشناسی و شناخت حقیقت وجودی آدمی، از اضطراب و یک پیچیدگی برخوردار است که همواره مورد توجه ادیان الهی، مکاتب گوناگون، فیلسوفان و علمای اخلاق قرار گرفته و بر حسب جهانبینیها و بینشهای متفاوت، الگوهای متعددی در برابر خواستهها، نیازها و اهداف زندگی انسان ترسیم شده است، به عنوان نمونه کلیسای کاتولیک ذات انسان را ناقص، ضعیف، گناهکار و به طور فطری فاسد قلمداد میکرد و در مقابل، انسانگرایان «بهویژه اومانیستهای عصر روشنگری» با نگرشی افراطی انسان را کانون مرکزی عالم قرار داده و نیروی اندیشهاش را در عرصههای مختلف هستیشناسانه، معرفتشناسانه، انسانشناسانه، اخلاقی، سیاسی و غیره بر همه چیز حتی خدا، وحی و شریعت مقدم داشتند و یا در اگزیستانسیالیسم وجود شخصی جزئی انسان، محل توجه است و به گونه کلی، وجود،[?] در هستی خاص انسانی منحصر می شود.
اما تارخ حیات بشری گواه است که غالب این اندیشهها جوهر قدسی و مقام حقیقی انسان را نادیده انگاشته و او را به موجودی همسان با سایر حیوانات تنزل دادهاند و نتوانستهاند نیازهای واقعی انسان را پاسخ گویند. در حالی که شریعت اسلام راهی میانه را برگزیده و با ارائه نگرش جامع هم جنبههای الوهی و متافیزیکی و هم نیازها و علائق مادی بشری را دربرگرفته و دقیقترین و پرمصلحتترین اصول راهبردی را در حل مسائل آدمی تبیین مینماید که بر اساس آموزههای وحیانی تبلور آن مفاهیم و راهکارها در عصر ظهور و دولت مهدوی نمایان میشود.
در این نوشتار نگارنده برآن است انسان شناسی دولت مهدوی را به عنوان یک مکتب در مقابل سایر مکاتب انسان شناسانه معرفی نماید و با برشمردن مولفه های اساسی آن همانند بازیابی کرامت انسانی و آزادی حقیقی و.... دیگر مکاتب را به چالش کشانده و بحرانهای انسان متجدد را پاسخ گوید شاید که آدمی به قابلیت ها و حقیقت وجودی خویش پی برد.
ضرورت بحث از آنجا روشن است که امروزه بشریت معاصر بیش از هر زمانی مورد هجمه قرار گرفته و اندیشه های پوچ گرایی و تفکر نهیلیستی و مکاتبی همانند اگزیستانسیالیسم و اومانیسم در جوامع بشری رسوخ کرده و خطر آن جامعه اسلامی به ویژه نسل جوان را تهدید می کند و عدم مقابله با آن، سقوط در پرتگاه هلاکت، یأس، بدبینی به دنیا و نیست انگاری و خودبنیادی را درپی دارد بنابراین در تقابل با این خطر می باید راهکارهایی راهبردی برای معناداری زندگی ارائه شود که از جمله آنها می توان به ارائه الگویی مناسب برای شناخت انسان در جامعه مهدوی اشاره کرد.
از این روی در این نوشتار درپی پاسخ به یک سوال اصلی هستیم که انسان شناسی دولت مهدوی چگونه می تواند به عنوان یک مکتب در مقابل سایر مکاتب انسان شناسی معرفی شود؟ و به چه صورت می تواند الگویی مناسب برای معناداری زندگی انسان معاصر و زدودن بحرانها از او باشد؟
بنابراین شایسته است مولفه های انسان شناسی دولت مهدوی را همانند یک مکتب تبیین نموده و کارکرد انسان شناسانه آنرا به عنوان راه حلی برای رفع دغدغه های بشر امروزی معرفی نمائیم:
الف) بازیابی کرامت انسانی
تاریخ حیات بشری همواره آبستن حوادث تلخ، ناهنجاریها، ظلم و تبعیض، ناامنی، خشونت ها و..... برای بشریت بوده و بدین سان همواره منزلت و مقام حقیقی انسان مورد یغما قرار گرفته و خواسته ها و نیازهایش زیر پای انسانهایی از جنس خودشان لگدمال شده است خشونت ها، قومیت گرایی ها، نژادپرستی ها، بردگی انسانها و جنگ های بزرگ جهانی و.... نمونه های واضحی از فروکاسته شدن از منزلت آدمی بوده است و این امور سبب گردیده است توجه به منزلت انسانی از افق فکری نیز بیشتر مورد توجه قرار گیرد به ویژه درمغرب زمین افق فکری در مورد منزلت انسان فرازو نشیب های بسیاری را طی کرده است به عنوان نمونه کلیسای کاتولیک در عصر رنسانس، آدمی را موجودی پست و ذلیل و گناهکار فطری میشمرد و با سلب هرگونه اختیار و اراده از انسان، او را به بردگی کلیسا و کشیشان در می آورد و همه اختیاراتش را از او سلب می نماید به طوری که اگوستین[?] میگوید: «انسان، به خودی خود فاسد و شریر است؛ او به ذلّت ازلی محکوم است که از پدرش، آدم، به ارث برده است؛ آدم ابوالبشر، بالذات خوب و با عقل کامل خلق شده بود، ولی چون قوه اختیار و اراده آزادی به او عطا شده بود، به همراه حَوّا، به سبب آزادی عمل و غرور نفسانی، از شجره ممنوعه تناول کرد.
بنابراین آدم، اولاد و اعقابش به گناه جبلی مبتلا شدهاند. هیچ کس را از گناه، رهایی نیست. تمام بشر، ذاتاً مفتون و مبتلا هستند.»[?]
نتیجه نگره تفریطی کلیسا به انسان، پدید آمدن اومانیسم[?] بود که در مسیر بازیافتن کرامت، شأن و منزلت آدمی، راه افراط را پیموده و با تصویری منفی از انسان، او را هسته مرکزی و خدایگان هستی و غایت قصوای عالم انگاشت؛ که موجودات گیتی، در گرداگرد و کمانههای او قرار گرفتهاند و باید همه چیز در خدمتش قرار گیرد.
بدین سان انسان متجدد بنا داشت با پدید آوردن مکاتب انسان شناسی همانند اومانیسم، اگزیستانسیالیسم و... خود را از قید و بندهای کلیسا و دین برهاند و بن بست های فرارویش را بزداید و نه تنها به پرسشهای زندگی خویش پاسخ گوید بلکه کرامت و منزلت از دست رفته اش را نیز بازگرداند وبا هدف قرار دادن نیازها وخواسته های بشری سعادتمندی را برای او به ارمغان آورد بنابراین پدید آمدن مکاتب گوناگون آزمون و خطاهایی برای فائق آمدن بر مشکلات بشری بوده است بدین سان گاه از عقل گرایی محض سخن می گوید[?] و گاه آنرا نفی می کند،[?] برخی از نظام سرمایه داری سخن به میان می آورند و دیگران به نظام کاپیتالیسم روی آوردند و یا اقسام دموکراسی پدید می آید و نظام های فکری بسیاری در دوران مدرن سر بر می اورند تا شاید بشر را یاری برسانند ولی هیچ یک نه تنها نتوانستند بر همه مشکلات و معضلات بشری فائق آیند بلکه تنها به اسارت و ناامنی و قربانی شدن انسان و بحران محیط زیست، فساد اقتصادی و اخلاقی و..... منجر می شدند و تمامی شعارهای سیاسی و ایسم های آنها همانند دموکراسی و حقوق بشر و ازادی و مارکسیسم و ناسیونالیسم و غیره نیز تنها برای به خدمت درآوردن و استثمار سایر انسانها بوده و چالشهایی دیگر را پیش روی آدمیان نهادند از این روی که ارتباط او با متافیزیک را قطع نمودند و نیازهای او را منحصر در این عالم خاکی دانستند و بدین سان روز به روز بن بست های پیش روی انسان رو به فزونی نهاد و بشریت را بیش از پیش در اندوه و ماتم و پوچی و بدبینی به آینده فرو برد و از منزلت و مقام واقعی او فروکاست و کرامت او به یغما رفت و راهکارهای انسان معاصر در خودمحوری و خودبنیادی نتوانست کرامت او را بازیابد و او را به سرمنزل مقصودش برساند و به هر حال بررسی بحران انسان غربی و تنگناهای پیش روی او مجال گسترده ای می طلبد که این نوشتار در پی آن نیست و علت اینکه تنها از انسان غربی سخن به میان آمد آن است که امروزه فرهنگ و تفکر انسان غربی جوامع اسلامی را درنوردیده است و در جامعه امروزی ایران نیز شاهد حرکت ایسم ها و تمدن و فرهنگ غربی به سمت نظام های اصیل و سنتی هستیم که خبر از بحرانهای مغرب زمین در میان توده ها می دهد.
اسلام با طعنورزی بر مکاتب انسان شناسی حقیقت انسان را به گونه ای تعریف می کند که که هیچ یک از بحرانهای انسان معاصر را برنمی تابد. آموزه های وحیانی اسلام خداوند را مرکز و محور هستی به شمار می آورد که کل هستی بر مدار کمانههای دایره ربانیت او قرار گرفته و همه عالم، عرصه حاکمیت بلامنازع ذات ربوبی به شمار میروند که گردونه زیست و حیات بشری و ارتباطات او نیز از سیطره ربوبیت تشریعی او خارج نیستند. اما با این حال آموزههای آیین اسلام، مقام و منزلت آدمی را تا آنجا ارج مینهند که او را خلیفه خدا در زمین به شمار میآورند،[?] و بیشتر نعمتهای پروردگاران ازجمله قوه خرد، اراده و اختیار و کنزها و گنجینههای این کره خاکی را برای او آفریده[?] و آسمانها و زمین را مسخر او میدانند.
بنابراین اسلام انسان را اشرف مخلوقات به شمار میآورد که همواره ارتباطش با عالم ماورا حفظ شده و خداوند نیازها و خواسته هایش را پاسخ گفته و تنها اوست که میتواند بحرانهای انسان معاصر را از او بزداید و بدین سان اقسام کرامت را برای او بر می شمرد که نمونه بهینه و کامل آن را در عصر ظهور و دولت مهدوی مشاهده می کنیم که میتواند پاسخی به بحران تجدد و اسارت های ظاهری و باطنی انسان معاصر و بی هویتی و از خودبیگانگی او باشد و چنانچه معیارهای آموزه های مهدوی در عصر ظهور به عنوان الگویی محوری قرار گیرد میتواند چالش های فراروی بشری را رفع نماید.
?) کرامت ذاتی و تکوینی
قلمرو این گونه کرامت، ویژگیهایی همچون عقل، فطرت، اختیار و آزادی اراده است که به گونهای تکوینی در سرشت انسان، نهاده شده و سبب برتری او بر دیگر موجودات هستی گشته است، اما نمیتواند مایة برتری انسانها از یکدیگر باشد؛ زیرا شمول این خصایص به طور یکسان، ذات همه انسانها را دربر میگیرد.
بر اساس آموزههای اندیشه مهدویت، اوج بالندگی و شکوفایی نهایی این گونه کرامت را در روزگار ظهور مشاهده میکنیم که آدمی به فطرت پاک خویش، آزادی واقعی و تکامل خرد دست می یابد و جلوهگرترین نمونه اینگونه کرامت، عقل معاداندیش است که افزون بر اینکه غایت فرجامین بشر یعنی کمال معنوی را سرلوحه آمال خویش قرار میدهد، بهسازی زیست دنیوی و عمارت و آبادانی دنیا را در پی دارد.
امام باقر? میفرماید: إذا قام قائمنا وضع یده علی رئوس العباد، فجمع بها عقولهم و کملت بها أحلامهم؛[?]
آنگاه که قائم ما قیام کند، دست خود را بر سر بندگان مینهد و بدین وسیله عقول بندگان را جمع میکند و خردهای آنان را به کمال میرساند.
?) کرامت اکتسابی
این نوع کرامت برای انسانها، از امور ارزشآفرین به شمار میآید و انسان در پرتو ادای تکالیف شرعی و فرایض الهی، میتواند به آن دستیابد. بر این اساس هرکس بیشتر در این زمینه تلاش نماید، با عنایت به آیة )ان اکرمکم عندالله اتقاکم(بیشتر از تکریم الهی برخوردار بوده و بر دیگران برتری مییابد.
در حالی که در دوران حاضر و عصر غیبت حضرتش موانع بیشماری همانند حکومتهای فاسد، عوامل تباهکننده شخصیت آدمی و...، پیش روی آدمیان در رسیدن به این گونه کرامت قرار گرفته است، در عصر ظهور، اسباب و عوامل گوناگونی بر بالندگی و شکوفایی آن تأثیرگذارند.
بدینسان است که توسعه و رشد آگاهی بشر، وجود رهبر و الگویی شایسته و آگاه به مکان و زمان، اجرای شایسته احکام و حدود الهی، رفاه اقتصادی و معیشتی انسانها، مساوات، سازشناپذیری حضرت در برخورد با انحرافات فکری و مفاسد اجتماعی و...، نیازهای روحانی و دنیوی بشر را برآورده میسازد و بسیاری از موانع پیشروی انسانها را در به جا آوردن فرایض و تکالیف الهی و در پی آن پویندگی و بالندگی آنها را فرو میکاهد؛ غل و زنجیرهای گناه، از دستوپای آدمیان گشوده میشود، دروغ و فساد و انحطاط اخلاقی تا مرز نابودی، از جوامع بشری رخت برمیبندد،[??] انگیزه انسانها برای تصحیح اخلاق و حقجویی بالنده میشود و آدمیان با اختیار و اراده خویشتن به کرامت اکتسابی و مقامات عالی معنوی دست مییابند. پیامبر اکرم? فرمودند: ... به (بالمهدی) یمحق الله الکذب و یذهب الزمان الکلِب...؛[??]
خداوند به وسیله او [حضرت مهدی?] دروغ را ریشهکن میکند و حرص و طمع را از روزگار رخت برخواهد بست.
?) کرامت اجتماعی
خداوند منزلت و شخصیت هرانسانی را ارج مینهد و آدمیان را به احترام و اکرام یکدیگر و رعایت حقوق مادی و معنوی هم فرامیخواند، و انسان را سزاوار آن میداند که عدالت راستین دربارهاش رعایت شود و هیچ گونه استعمار، استثمار، ظلم و ستمی زندگی دنیوی و حرمت او را تباه نسازد.
همواره دوران زیست بشری عجین با ظلمی سیاه چون تباهسازی شخصیت و کرامت اجتماعی آدمیان بوده است. از اینرو، دغدغه بسیاری از فیلسوفان همانند افلاطون، فارابی، آگوستین و تامسمور، ترسیم مدینهای فاضله و اصلاح جامعه انسانی و حفظ کرامات اجتماعی بشر بوده است، ولی هیچ گاه این اندیشهها نتوانستهاند بحرانهای حوزه انسانی را به شکل کامل و جامع پاسخ گویند. با وجود این، بر اساس آموزههای اندیشه مهدویت، در عصر ظهور، عدالت راستین در همة ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، حقوقی تحقق خواهد یافت.که در پی آن، حکومتهای جور بنیانکن میشوند، عقول بشر به نهایت کمال خویش میرسد،[??] اخلاق بندگان کامل میگردد،[??] تبعیض و برتری دینستیزان و ملحدان بر مؤمنان راستین، رو به افول مینهد،[??] شاخصههای عدالت اقتصادی چون مساوات،[??] آبادانی زمین[??] و بازپسگیری ثروتهای به یغما رفته،[??] محقّق میگردد. آنگاه همگان به یک اندازه، در رفاه و آسایش و امنیت بهسر میبرند، قضاوتها از هرگونه جفا و خطا، پیراسته می شود،[??] دادورزی امام، نیکوکاران و بدکرداران را دربرمیگیرد[??] و مهرورزی جایگزین کینهتوزی میگردد.
بدینسان زمینههای فساد و تباهی اجتماعی، ستم و حرمتشکنی انسانها به شدت کاسته میشود و انسانها با احترام به مقام و منزلت یکدیگر مینگرند و کرامت اجتماعی برای تمام جوامع بشری حاصل میشود.
بنابراین، انسان در عصر ظهور، اقسام کرامت را در آغوش میکشد ولی این بدان معنا نیست که پروردگاران زمین و محور عالم و هستی به شمار آید، بلکه جایگاه حقیقی خویش را بازمییابد؛ زیرا انسان خود را همانند پروانهای بر گرداگرد شمع هستی میداند و در این عرصه افتخار خود را در بندگی خدا، به انجام رساندن پروژههای آنجهانی و به کنار نهادن منافع و خواهشهای دنیوی خویشتن میداند و در واقع بازیافتن و ارج نهادن به منزلت آدمی با معنویتگرایی وتقواگرایی و رفتارهای سازگار با اهداف دینی محقق میگردد که این اصل از مهمترین اهدف حرکت جهانی امام مهدی(عج) به شمار میآید.
ب) بازگشت به فطرت و پاکنهادی
از نظرگاه اسلام، انسان دارای فطرتی پاک است و گرایشهای بسیاری همانند طلب علم، حقیقت جویی، فضیلت خواهی، کمال طلبی، میل به پرستش و عدالت خواهی، به منزله حقایق مشترک بین همه انسانها وجود دارند و به تعبیر قرآن، انسان حنیف و حقگرا بوده و کشش به کمال و خیر و حق به طور فطری در او وجود دارد اما در عین حال، او آزاد و مختار است و چهبسا از مسیر خود منحرف شود و حق کشی و ستم را پیشه سازد[??] که نمونه بارز آن را در جهان امروزی مشاهده می کنیم و آدمی که باید کمال و هدف نهایی خویش را در ذات باری تعالی و ارزش های فطری خویش بازیابد، از آنها رویگردان شده و ناهنجاریها و ناعدالتیها و خودپرستی ها و... را پیشه خویش ساخته است و تباهی، بحرانهای روحی و ادراکی و معاشرتی گریبانگیر او گشته است.
عصر ظهور، عصر بازگشت انسان به فطرت حقیقی خویش و حاکمیت قوانین فطری است که این امر سبب رشد عدالت خواهی در میان بشریت شده و عدالت خواهی امام مهدی(عج) به عنوان یک امر فطری، همگان را به پذیرش قیام منجی مصلح وادارد و بنابراین اصل منجی گرایی هماهنگ و همساز با فطرت است.
افزون برآن ثمره بیداری فطرت انسان فروکاستن از نابسامانیها و بحرانهای روحی و ادراکی مخالف فطرت بشری و بازگشت انسان به «خود» اصیل خویش و رهایی از قید و بند هواهای نفسانی و قیود شیطانی است زیرا حقیقت جویی، فضیلت طلبی، خداخواهی، عدالت خواهی و .... در میان همه به بالندگی می رسد.